مرا ببوس...زمان وداع ما شده است.
پرنده از قفس این و ان رها شده است.
گریه ی غرق مکن صبور باش و مرا ببین.
دوباره چشم تو دریا ی ربنا شده است.
چسباندی مرا به سینه ی پر مهر خویش
عزیز من!دلم از سینه ام جدا شده است.
بگو چگونه بمانم در این دیار خراب.
شبان این گله با گرگ همصدا شده است.
کدام دست به زخم من و تو مرهم زد؟
کدام پنجره روی من و تو باز شده است؟
از این قبیله ملولم سفیر صبح کجاست؟
شب قبیله ی من خالی از خدا شده است.