روز نوشته های دو نفر!

هرچی و هر وقت که بخوایم میایم و اینجا می نویسیم ولی سعی میکنیم روز به روز آپ دیت بشه (-;

روز نوشته های دو نفر!

هرچی و هر وقت که بخوایم میایم و اینجا می نویسیم ولی سعی میکنیم روز به روز آپ دیت بشه (-;

چندتا شعر خوشگل

گوش جان میخواهد شنیدن معنی اوای عشق

 

خاصه ان وقتی که غوغا میکند مبنای عشق

 

هر کسی را تاب عنقا نیست اندر کوه قاف

 

  ور نه چون منصور سر میداد بر بالای عشق

 

ای که پیش از این نصیحت کرده بودی گوش دار

 

  کور دل با دیده سر کی شود بینای عشق

 

غرقه در غرقاب میجنبد به امید نجات

 

کو نمیداند که غرق افتاده در دریای عشق

 

ای مخالف گر خریداری متاع عشق را

 

ما ملامت را خریداریم از سودای عشق

 

دوستان گویند حازم لاف عشق افتد گزاف

 

 من همی دانم که لاف افتد لب گویای عشق

 

             

 

      میشود راه دلت را به دلم باز کنی

 

     با من امشب سخن تازه تر اغاز کنی

 

     دیدگان من و دل خسته به دیوار بماند

 

      کاش همراز شوی راز دل ابراز کنی

 

     دلم از دست شد از غم بی هم نفسی

 

    کاشکی با دل من یک سفر اغاز کنی

 

کوچه های دل من باز به بن بست رسید 

 

  میشود راه دلت را به دلم باز کنی؟

 

               

گلواژه های بی قرار در سپیده گم شده اند و من در جستجوی انها راه را

 

 گم کرده ام.

 

             

 

ستاره تا ستاره انتظار تا چند اسمان دیگر جاری ترین رود ها در چشمانم

 

 طغیان خواهند کرد.

 

               

 

دریا در روی ارامش است و من پشت دریا های تنهایی با چشمانی

 

بارانی در انتظار توفانم.

                   

اگر چشمانت خواب نمیرفت.هنوز دل در شوق کودکانه میتپید و قصه

 

 های شیرین رنگ نمی باختند.

                    

پس از شرح مادرانه لالایی ها گلبرگهای با طراوت بلوغم را زیر تیغ

 

افتاب اسم و رسم ها سوزاندم و تا بر امدن ماه از عمق گود ترین چاهها

 

 با تازیانه های شکیبایی تا استانه ی عشق تو را نفس کشیدم و

 

خواندم ترانه ی طلایی زیستن را.پنجره های باز بوی رویا میدادندو

 

 در اغاز رویش مردی از نسل اسمان و خون و از ان سوی ایینه نشانی

 

کوچه مان را تکرار میکرد.

                     

 

برایت میخرم یک پاکت سبز

 

 دلم را لای ان پاکت گذارم

 

و با چشمی پر ازامید ان را

 

  به دست قاصدکها میسپارم

 

برایت نامه ای از جنس دریا

 

 و ان را میسپارم دست باران

 

که لبریزش کند با رنگ باران

                

شب ان چنان زلال که میشد ستاره چید دستم به هر ستاره که

 

میخواست میرسید.نه از فراز بام بلکه از پای بوته ها میشد تو را در

 

هر اینه و هر ستاره دید.

                   

بالشکر شب شکار مانوس شدیم

 با لاله ولاله زار مانوس شدیم

ما را زشقاوت خزان باکی نیست

   ما با نفس بهار مانوس شدیم

 

               

 

دنیای عامیانه مارا به هم نزن.

 

 با ما که عاشقیم از اندیشه دم مزن

 

بگذار مابه حال خود ازاد بگذریم

 

  ان دامها از ان تو با ما قدم مزن

 

چیزی است با درون من اغشته مثل درد

 

با این وجود نادره حرف از عدم مزن

 

من با تمام دل به پریشانیم خوشم

 

دستی به سایه روشن تصویر غم مزن

                  

 

چه جالب

اگر تمام شب برا ی از دست دادن خورشید گریه

 

کنی لذت دیدن

 

ستاره ها را هم از دست خواهی داد.

 

یه روز عشق و فضولی و حسادت و دیونگی با هم

 

قایم موشک بازی می کردن بعد فضولی حسادت رو

 

پیدا می کنه حسادت از روی حسودیش به دیونگی

 

میگه عشق پشت گل سرخ قایم شده دیونگی خاری

 

 رو بر می داره و به طرف عشق پرتاب میکنه و عشق

 

 برای همیشه کور میشه دیونگی قول میده تا اخر

 

عمرش پیش عشق بمونه و تنهاش نذاره و قول میده

 

جای چشم های عشق باشه برای همینه هرکی

 

عاشق میشه دیونست

 

 

درست است که روزی فراموش میکنی و روزی

 

فراموش میشوی اما بدان فراموش شدگان هرگز

 

فراموش کنندگان را فراموش نخواهند

 

کرد

 

 

سه چیز در زندگی هیچگاه باز نمی گردند: زمان،

 

کلمات و موقعیت ها. سه چیز در زندگی هیچگاه نباید

 

 از ‏دست بروند: آرامش، امید و صداقت. سه چیز در

 

زندگی هیچگاه قطعی نیستند: رؤیا ها، موفقیت و

 

شانس. ‏سه چیز در زندگی از با ارزش ترین ها

 

هستند: عشق، اعتماد به نفس و دوستان واقعی

 

 

تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیبا ست

 

 حاجت به بیان نیست که از روی تو پیدا ست

 

 من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم

 

افسوس که یک لحظه تماشای تو رویا ست

 

 

 

در حضور خارها هم می شود یک یاس بود

 

 در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

 

 

میشود حتی برای دیدن پروانه ها

 

 شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

 

دست در دست پرنده بال در بال نسیم

 

 ساقههای هرز این بیشه ها را داس بود 

 

کاش می شد حرفی از "کاش می شد"هم نبود

 

 هرچه بود احساس بود

 

 

 

انقدر ارزوهایم را به گور بردم که دیگه جایی برای

 

جسدم نیست

 

 

شعر های قشنگ من

 

ناز نگاه جانان دیگر کشیدنی نیست

 

گل در مرام بلبل از شاخه چیدنی نیست

 

انقدر شکوه کردم هر روز از جفایش

 

این داستان کهنه دیگر شنیدنی نیست

 

هر دل اگر بماند از عشق بی نشانه

 

دیگر درون سینه ان دل تپیدنی نیست

 

باید که عرضه دارم احوال خود به جانان

 

افسون این عریضه دیگر نوشتنی نیست

 

 

امدی در باغ شعرم باز میبینم تو را

 

در غزل جایت دهم از بهر تسکینم تو را

 

در گلستانی که یادت سبز تر از برگهاست

 

چون گل صد خاطره اهسته میجستم تو را

 

بی تو رویا همچو خوابی و سرابی باطل است

 

  کاش میدیدم برون از خواب رنگینم تو را