روز نوشته های دو نفر!

هرچی و هر وقت که بخوایم میایم و اینجا می نویسیم ولی سعی میکنیم روز به روز آپ دیت بشه (-;

روز نوشته های دو نفر!

هرچی و هر وقت که بخوایم میایم و اینجا می نویسیم ولی سعی میکنیم روز به روز آپ دیت بشه (-;

یادت میاد؟

یادت میاد چی شد که من یک دفعه عاشقت شدم؟     بدون اینکه بذاری وارد قایقت شدم.     یادت میاد نگات پر از شکایت و فاصله بود.     اما به جاش نگاه من صبور و پر حوصله بود.     یادت میاد وقتی بهت گفتم چقدر دوستت دارم.     گفتی ببین من فرصت این قصه ها رو ندارم.     یادت میاد با این جواب خسته شدم از زندگی .     تو رفتی و من موندم و یه دنیا غرق تشنگی.     یادت میاد به چشم تو فقط یه دیوونه بودم.     یا مثل یه مرغ غریب دنبال یه دونه بودم.     یادت میاد که عمر من وقف تو و پنجره بود.     یه روز چشمت افتاد به من این بهترین خاطره بود.     یه روز چشمت افتاد به من این بهترین خاطره بود.     یه روز چشمت افتاد به من این بهترین خاطره بود.     اون وقت دل من خودشو به چشم تو سپرده بود.       یادت میاد حتی یه بار دلت واسه دلم نسوخت.     چشات یه بار نگاهشو به چشم عاشقم ندوخت.     یادت میاد گفتی باید به دوریت عادت بکنم.     باید تو رویاهام به تو بازم محبت بکنم.     یادت میاد تو رفتی و به ارزوهات رسیدی.     به سادگی رو رویاهام یه خط قرمز کشیدی.     اگر چه یادت نمیاد اما میخوام دعات کنم.     برنمیگردی ولی من بازم میخوام دعات کنم.

اگه از تو ننوشتم فکر نکن سرم شلوغه.

اگه از تو ننوشتم فکر نکن سرم شلوغه.

توی زندگی یه وقتا تنهایی رمز عبوره.

اگه از چشات گذشتم فکر نکن عاشق نبودم.

مطمئن باش توی دنیا دل به تو سپرده بودم.

خیلی سخته بگی میرم وقتی که میخوای بمونی.

وقتی میخوای تو خیالت شعرای قشنگ بخونی.

من گذشتم از تو اما تو همیشه بهترینی.

مثل اشکی واسه چشمام موندگاری و صمیمی.

من میخواستم توی خیالم از تو تا ابد بخونم.

تنها باشم بی حضورت راز چشماتو بدونم.

من میخواستم واسه دردام .تنهایی خونه بسازم.

با نت ها ی مهربونیت شعرای قشنگ بسازم.

میدونستم وقتی میرم دیگه تا ابد غریبم.

واسه چشم خیست حتی بیوفاترین فریبم.

شاید امروز که سیاهی رخنه کرده توجودم

 بدونم که راستی راستی روزی عاشق تو بودم.

شعرهای قشنگ من....)من نگفتما)

 

 از نامت شراره های عطش زبانه میکشد.وقتی

 

بیایی  بر هفت سین سفره مان نام

 

تو را اضافه خواهم کرد.

 

 

فرشته ای را در قطعه سنگ مرمری دیدم و انقدر

 

 ان سنگ را تراشیدم تا او را

 

ازاد کردم.

 

ان چنان زی که گر از حادثه بر باد روی

 

حسن نامت نگذارد که تو از یاد روی

 من صدای نفس باغچه را میشنوم و صدای

 

ظلمت را وقتی برگی میریزد.

 من در این تاریکی فکر یک بره ی روشن هستم

 

که بیاید علف  خستگی ام را

 

بچرد

 

 هر کجا هستم باشم.اسمان مال من است.پنجره

 

 فکر هوا عشق زمین مال من است.

 

 

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود

 

 ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی است.

خوش به حال لک لک ها که مرگشون گاف نداره.

 

خوش به حال لک لک ها که عشقشون قاف نداره

 

خوش به حال لک لک ها که خوابشون واو نداره

 

با بالها ی سپیدشون تو اسمون پر میزنن

 

رها و شاد بی دغدغه به هر کجا سر میزنن

 

شاد وخوشن تو ی هوا از عشق پر پر میزنن

 

  شاعرش مرحوم حسین پناهی بازیگری که من خیلی دوستش داشتم.